وقتی که یک شخصیت توی داستان خلق میشه و برای او صفات و روحیاتی در نظر گرفته میشه، اعمال و رفتاری هم که از اون شخصیت سر میزنه حمل بر اون صفات و روحیات میشه، یعنی مخاطب حس میکنه اون صفات و روحیات هستند که باعث بروز این اعمال و رفتار شدند. و از اون جایی که معمولا شخصیتهای داستان یک شخصیت جزئی نیستند و نماینده یک نوع شخصیت هستند وقتی مخاطب به اون شخصیت علاقهمند میشه یا از اون نفرت پیدا میکنه نسبت به شخصیتهای مشابه اون هم همین حس رو پیدا میکنه، مگر این که نویسنده، به وسیله توضیح اضافهای یا با کمکگیری از فنونی که خودش بلده این تصور رو از ذهن مخاطب دور کنه. ولی حداقل توی فیلم «میم مثل مادر» این طور نبود.
مشکل کار این جاست که وقتی این علاقه یا نفرت نسبت به شخصیت شکل میگیره نسبت به دیگر صفات و روحیات اون هم سرایت پیدا میکنه و معمولا مخاطب عام (مثل من) تفکیکی بین ویژگیهای بدی که توی فیلم از اون شخص نشان داده شده و بقیه خصوصیات (چه بسا خوب) اون نوع شخصیت قائل نمیشه و متاسفانه خیلی وقتها (امیدوارم توی این فیلم این طور نباشه) این دقیقا همون خواست نویسنده اثره!
حالا با این نگاه شاید بشه تاثیر «میم مثل مادر» رو تا حدی (ولو خیلی کم) ارزیابی کرد. خیلی راحت میشه فهمید که کارهایی که سهیل در حق سپیده میکنه بدیهای بزرگی هستند، و به راحتی میشه نسبت به سهیل تنفر پیدا کرد. از ناسزاهایی که از دور و برم توی سینما میشنیدم (مرتیکه ی کثا...) به راحتی میشد این تنفر رو فهمید. خیلی جاها هم بعضی ترجیح میدادند که به جای فحش دادن، گریه کنند. البته بسته به جنسیت مخاطب هم مسئله فرق میکرد! از طرف دیگه مظلومیت سپیده و محبت شدید مادرانهش نسبت به بچه معلول (و خیلی خیلی ناز!) خودش در حد نهایت خودش بود که اون هم به اندازه خودش اشک مخاطب رو در میآورد و اون رو به این شخصیت علاقهمند میکرد. صحنههایی مثل جایی که بچه، توی وان حمام خفه میشه یا اونجایی که شیشههای دارو (به قول فروشندهش آب حیات!) از دستش میافته و میشکنه واقعا زیبا و تاثیر گذار هستند و حتا جزئیات به شدت زیبا طراحی شدهند؛ مثل لاشخوری که در تلوزیون پشت ویترین مغازه پرواز میکنه یا خیلی چیزای دیگه که وقت نمیکنم بگم.
از سینما که اومدیم بیرون همه داشتند به سهیل دری وری میگفتند و اون مادر مهربون رو به خاطر تحمل سختیها و محبت خالصش نسبت به بچهش تحسین میکردند. همه از اون به بعد وقتی در زندگی خودشون با شخصیتهای مشابه سهیل روبرو میشن احساس تنفر و انزجار میکنند و وقتی با شخصیتهای شبیه سپیده برخورد میکنند از اون خوششون میاد. و این تنفر نه فقط به صفات بد سهیل که به همه شخصیتش، و این علاقه، نه فقط به صفات خوب یک مادر که به همه شخصیت سپیده تعلق میگیره.
ولی واقعا این دو شخصیت چه خصوصیاتی داشتند؟ به این فکر کردین؟ ببینین از چه چیزایی خوشتون اومد و از چه چیزایی متنفر شدین. جالبه!
ولی در مجموع فیلمش حرف نداشت. اگه بشه یه بار دیگه هم میرم میبینم. آقای ملاقلیپور خسته نباشی!